جوات شعر نو ارسال به دوست

اهل تهرانم

پيشه‌ام شوفريست

گاه‌گاهي مي‌روم جايي

سوي دوري دور دور

آنجايي كه شهر پيداست

پيكاني دارم بهتر از هر ماشين

رفته بودم سر خط

دو سه تايي مسافر بزنم

روزگارم بد نيست

و حقوقم سر ماه

راست در جيب صاحبخانه است

بچه‌ام بي‌تاب است

و شبي در خواب ديد

كه من بنزي دارم مشكي

الگانس

ناگهان از خواب پريد

با نگاهي نگران

گفت به من

پشت صد بار گذشتن تاكسي‌ها

خواهم مرد

پدري دارم بهتر از مادر من

پدرم شوفر بود

آن زمان گاري بود

و باغي پر عطر يونجه

پشت تهران شهري است

كه زميني دارم

كه ندارد آبي

به سراغ من اگر مي‌آييد

نرم و آهسته كلاچ برداريد

كه مبادا ماشين تنهايي من

خطكي بردارد.

 

دماغ! ارسال به دوست

اگه مثل کلنگه
مثل لوله تفنگه
با خوشگلي‌ت مي‌جنگه
طبيعيه، قشنگه

نگو که اين يه درده
دماغ عمل نکرده

اگر که مثل فيله
و يا از اين قبيله
روي نوکش زيگيله
غصه نخور، اصيله

هي نرو پشت پرده
دماغ عمل نکرده

يکي مي‌گه درازه
خيلي ولنگ و وازه
يکي مي‌گه ترازه
غصه نخور که نازه

ببين خدا چه کرده
دماغ عمل نکرده

دماغ نگو جواهر
سوژه‌ي شعر شاعر
طويل في‌المظاهر
پديده‌ي معاصر

آهاي تخم دو زرده
دماغ عمل نکرده

با اون دماغ هميشه
عکس تو پشت شيشه
تو سينما چي مي‌شه
شکستن کليشه

کاشکي بري رو پرده
دماغ عمل نکرده

کم باباتو کچل کن
يا خودتو مچل کن
کي بت مي‌گه عمل کن
قصيده رو غزل کن

مي‌شي له و لورده
دماغ عمل نکرده

چه‌قد دماغ دماغ شد
قافيه‌مون چلاق شد
هي، يکي- چل کلاغ شد
تصنيف کوچه باغ شد

بره که برنگرده
دماغ عمل نکرده!

 

وقتي سهراب دانشجو بود ارسال به دوست
اهل دانشگاهم     
روزگارم خوش نيست
ژتوني دارم   
خرده عقلي   
سر سوزن شوقي


اهل دانشگاهم پيشه‌ام گپ زدن است
گاه گاهي مي‌نويسم تكليف    
مي‌سپارم به شما
تا به يك نمره ناقابل بيست  
كه در آن زندانيست   
دلتان زنده شود
چه خيالي چه خيالي ميدانم    
گپ زدن بيهوده است
خوب ميدانم دانشم بيهوده است
استاد از من پرسيد      
چقدر نمره ز من مي‌خواهي
من از او پرسيدم
دل خوش سيري چند

اهل دانشگاهم      
قبله‌ام آموزش
جانمازم جزوه          
مشق از پنجره‌ها ميگيرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
درسهايم را وقتي مي‌خوانم     
كه خروس مي‌كشد خميازه
مرغ و ماهي خواب است


خوب يادم هست      
مدرسه باغ آزادي بود
درس بي‌كرنش مي‌خوانديم     
نمره بي خواهش مي‌آورديم
تا معلم پارازيت مي‌انداخت      
همه غش مي‌كرديم
كلاس چقدر زيبا بود و معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آن روز       
مثل يك بازي بود
كم كمك دور شدم از آنجا        
بار خود را بستم
عاقبت رفتم در دانشگاه         
به محيط خشن آموزش
و به دانشكده علوم سرايت كردم   
رفتم از پله كامپيوتر بالا
چيزها ديدم در دانشگاه
من گدايي ديدم در آخر ترم          
در به در مي‌گشت
يك نمره قبولي مي‌خواست


من كسي را ديدم        
از ديدن يك نمره ده
دم دانشگاه پشتك مي‌زد
شاعري ديدم         
هنگام خطابه   
به خرچنگ مي‌گفت ستاره
و اسيد نيتريك را جاي مي مي‌نوشيد
همه جا پيدا بود          
همه جا را ديدم
بارش اشك از نمره تك          
جنگ آموزش با دانشجو
حذف يك درس به فرماندهي كامپيوتر
فتح يك ترم به دست ترميم       
قتل يك لبخند در آخر ترم
همه را من ديدم      
من در اين دانشگاه در به در و ويرانم
من به يك نمره نا قابل ده خشنودم          
من به ليسانس قناعت دارم
من نمي‌خندم اگر دوست من مي‌افتد
من نمي‌خندم اگر نرخ ژتون را دو برابر بكنند
و نمي‌خندم اگر موي سرم مي‌ريزد


من در اين دانشگاه             
در سراشيب كسالت هستم
خوب مي‌دانم استاد          
كي كوئيز مي‌گيرد
برگه حذف كجاست             
سايت و رايانه آن مال من است
تريا، نقليه و دانشكده از آن من است
ما بدانيم اگر سلف نباشد          
همگي مي‌ميريم
و اگر حذف نباشد        
همگي مشروطيم


نپرسيم كه در قيمه چرا گوشت نبود
كار ما نيست شناسايي مسئول غذا
كار ما نيست شناسايي بي نظمي‌ها
كار ما شايد اينست كه در مركز پانچ
پي اصلاح خطا‌ها برويم

 

ادامه دارد......